افراد فریبکار چه ویژگی هایی دارند و چگونه در دام آنها نیفتیم؟
تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۵۰۵۹۷
بیاعتمادی، پیامدهای عاطفی زیادی بهدنبال دارد و باعث میشود فرد نتواند بهسادگی به دیگران اعتماد کند، خودش را مقصر و سادهلوح بداند و مدام از خود سؤال کند که چرا در ارتباطاتش دچار اشتباه میشود.
بهگفته کلی کمپبل، دکتری روانشناسی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا دلایل بیشماری وجود دارد که افراد همدیگر را فریب میدهند، اما او به این نکته اشاره میکند که لزوما نباید فقط افراد فریبدهنده را مقصر دانست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این روزها افراد زیادی در زمینه سلامت در شبکههای مجازی فعالیت میکنند و باید مهارتمان را بالا ببریم تا اصل را از فرع تشخیص دهیم و در دام پزشکنماها نیفتیم. درباره اینکه چرا و چگونه جذب حرفهای فریبنده میشویم و تحتتأثیر تبلیغات دروغین قرار میگیریم با دکتر مهدی اسکندری، رواندرمانگر خانه روانشناسی تجربه گفتگو کردهایم.
عوامل موثر در تصمیمگیریهای افراد
دکتر مهدی اسکندری با بیان اینکه ما همواره در طول زندگی در موقعیتهای مختلفی مثل انتخاب نوع پوشش، خوردن یا نخوردن یک نوع غذا در دوران کودکی، انتخاب شریک زندگی، خرید خودرو قرار میگیریم و موقعیت و شرایط تصمیمگیری را تجربه میکنیم، میگوید: در درست یا غلط بودن این انتخابها (چه انتخابهایی که خودمان انجام میدهیم و چه آندسته از انتخابهایی که دیگران ما را در موقعیت آن قرار میدهند و باعث فریب خوردن ما میشوند) عواملی مانند نیاز، کمهوشی، بیاطلاعی، دروغگویی، اضطراب، طرد شدگی و ایدهآل سازی فرد پیشنهاددهنده، نقش ویژهای دارند.
این روان درمانگر در ادامه با اشاره به موضوع فریب دادن و فریب خوردن میافزاید: در فریب دادن و فریب خوردن متغیرهایی وجود دارد که تعدیلکننده یا تشدید کننده محسوب میشوند. این متغیرها را میتوان از منظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.
بیشتربخوانید
برای شناخت دروغگو بودن این تستها را بزنید + پاسخنقش تعیین کننده شخصیت
«از منظر روانشناختی، شخصیت افراد نقش تعیینکنندهای در قرار گرفتن آنان در موقعیتهای فریب ایفا میکند. قرار گرفتن در این موقعیت میتواند به صورت اتفاقی باشد و افراد به طور تصادفی با آن مواجه شوند، اما در صورتی که موقعیت فریب به کرات ایجاد و تبدیل به رفتاری عادتگونه برای فرد فریبکار یا فردی که فریب خورده شود، موضوع اختلال شخصیت مطرح میشود. یعنی باید شخصیت این دسته افراد مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد.» این را دکتر اسکندری میگوید و اضافه میکند: اگر بخواهیم از نقطه نظر روانشناسی به این موضوع بپردازیم، قرار گرفتن در موقعیت فریب چه برای شخص فریبکار و چه برای فردی که فریب میخورد؛ نشانه وجود شخصیت ضعیف و شکننده در این افراد است که باید علت آنها را در کودکی و چگونگی رابطه آنها با والد جستوجو کرد. ناگفته نماند که همه ما در طول زندگی با چنین موقعیتهایی روبهرو شدهایم و کمتر کسی میتواند ادعا کند هیچگاه این موقعیتها را تجربه نکرده است.
شخصیت افراد فریبدهنده و اغواگر
دکتر اسکندری با اشاره به شخصیت افراد فریبکار توضیح میدهد: اگر بخواهیم یک موقعیت فریبزا را مانند تبلیغات فروش داروهای تقویتی یا فروش اجناس تقلبی بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که فرد فریبکار بر اساس نیاز جامعه هدف خود، وارد گفتمان و تبلیغ میشود و با گفتن دروغ و خلاف واقعیت، حتی با آگاهی از این موضوع که احتمال آسیب دیدن جدی طرف مقابل وجود دارد، تمام تلاش خود را میکند تا جنس عرضه شده خود را به متقاضی بفروشد و از این معامله نفعی ببرد. در واقع نفع مالی او در ازای آسیب و زیان رساندن به دیگران است.
وی ادامه میدهد: تحقیقات روانشناسی نشان میدهد افراد فریب دهنده و اغواگر اغلب شخصیت ضد اجتماعی دارند و اتفاقات تلخی را از دوران کودکی تجربه کردهاند. این اتفاقات و تجارب تلخ باعث شده تا برای رسیدن به هدف خود از هر روشی استفاده کنند. شواهد نیز نشان میدهند در این مسیر، این افراد معمولاً احساس گناه واقعی را از فریب دادن دیگران تجربه نمیکنند.
این رواندرمانگر با بیان اینکه کودکی چنین اشخاصی اغلب با سرخوردگی و محرومیت سپری شده میگوید: در بسیاری از موارد هم پدر و مادر از روی ناآگاهی موجب آزار کودک شدهاند. به این ترتیب حس ناامنی که این افراد در کودکی تجربه کردهاند باعث شده تا رسیدن به آرامش و امنیت مالی و امنیت روانی حاصل از مالاندوزی؛ تنها هدف آنان برای جبران عقدههای زمان کودکیشان باشد.
اسکندری در ادامه میافزاید: نیازهای روانی و عاطفی این افراد در دوران کودکی ارضا نشده و همچنین رویارویی آنها با تجربه تلخ فریب و عدم همراهی روانی و عاطفی والدین از آنان افرادی با شخصیت ضد اجتماعی و خود شیفته (نارسیستیک) ساخته است.
شخصیت افرادی که به سادگی فریب میخورند
به گفته این روانشناس، افراد سادهانگار و کسانی که به سادگی فریب میخوردند هم به نوعی دچار آسیب شخصیتی و روانی هستند. بررسیها نشان میدهند معمولاً در کودکی یا به خواستهها و نیازهای این افراد خیلی زود پاسخ داده میشده یا نقطه مقابل آن، هیچ توجهی به خواستههایشان نمیشده است. همین موضوع باعث شده هنگام نیاز، قدرت تصمیمگیری چنین افرادی ضعیف شود و در زمان تصمیمگیری به جای توجه به انتخاب درست و مفید، بیشترین ملاک انتخاب آنها فقط پاسخ به نیازها و برآورده شدن خواستههایشان باشد؛ بنابراین به راحتی میتوانند فریب بخورند. مثلاً کسی که در کودکی والدین توجهی به آنچه لازم داشته نمیکردهاند؛ ممکن است در بزرگسالی هنگام خرید، توجه زیادی به کیفیت محصولات یا کالاها نکند و فقط درصدد تهیه آنها برآید تا به نوعی کمبودهای خود را در گذشته جبران کند. ضمن آنکه میتوانیم شاهد چنین الگویی هنگام تصمیمگیریهای مهم زندگی و وارد شدن در روابط عاطفی و اجتماعی این اشخاص نیز باشیم.
اصطلاح اعتماد معرفتی
پروفسور پیتر فوناگی، روانکاو و روانشناس بالینی انگلیسی در توضیح فرایند فریب و اعتماد، اصطلاح اعتماد معرفتی را در مطرح میکند که از به رسمیت شناختن عواطف کودک، توجه، بیاعتنایی نکردن به او و خواستههایش به وجود میآید.
او به ایجاد یک فضای امن بین مادر و کودک اشاره میکند و با بیان اینکه نداشتن موارد ذکر شده باعث میشوند فضای درونی ناایمنی در کودک شکل بگیرد میگوید: این کودکان در بزرگسالی به دنبال تجربه فضاهای امن و دوستانه در محیطهای مختلف، نمیتوانند انتخاب درستی داشته باشند، چون خیلی زود به افراد و حرفها و گفتههایشان اعتماد میکنند. همچنین هنگام خرید نیز خیلی زود فریب حرفهای دروغین و تبلیغات خوش آب و رنگ دیگران را میخورند و به این ترتیب، افراد خود را در معرض فریب قرار میدهند و آسیبپذیری متأثر از مشکلات کودکی در بزرگسالی معنا پیدا میکند.
طبق نظریه این روانکاو، افراد فریب دهنده نیز بر اثر تجربههای آزاردهنده کودکی و قرار گرفتن در فضای ارتباطی ناایمن با والدین خود، بیاعتمادی را تجربه کردهاند و این بی اعتمادی باعث ایجاد پنهان کاری و دروغ در آنان شده است؛ بنابراین در چنین موقعیتهایی است که افراد گرایش پیدا میکنند از این فضاهای ناامن روانی فرار کنند و با فریب دیگران خود را ایمن تصور کنند.
چگونه در دام افراد اغواگر نیفتیم و فریب آنها را نخوریم؟
دکتر اسکندری در مورد راهکارهای موثر برای فریب نخوردن میگوید: اگر بخواهیم بدانیم چگونه میتوان جلوی این گونه فرایندهای فریب دادن و فریب خوردن را بگیریم باید به صورت ریشهای این موضوع را در دوران کودکی و رابطه والد - فرزندی افراد اغواگر و اغوا شونده دنبال کنیم.
وی ادامه میدهد: همچنین با دادن آموزشهای صحیح به والدین و خانوادهها به ایجاد امنیت روانی در کودکان بپردازیم. البته در کنار آن هم میتوان با بررسی و تغییر متغیرهای تعدیلکننده مانند عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ارائه اطلاعات زیاد از موقعیتهای فریبزا و بررسی عواملی خارجی که موجب عدم انجام تعهد یا تأخیر در انجام آنها میشوند پرداخت.
این رواندرمانگر اضافه میکند: گاهی نوعی جبر و زور خارجی مانع انجام و ایفای تعهد افراد میشود. برحسب رویه معمول در عرف و عقل و وجدان نمیتوان متعهد را مجبور به انجام تعهد خود کرد. اما با آموزشهای اجتماعی لازم میتوان زمینه موقعیتهای اغواگر را مهار و تا حد امکان آنها را تعدیل کرد. مثلاً با نظارت بر آگهیهای دروغین در زمینههای مختلف میتوان ضرر کمتری را متوجه افرادی کرد که به آسانی در دام چنین تبلیغاتی میافتند و در حد امکان فرصت فریب دادن را افراد فریبدهنده سلب کرد.
منبع: همشهری آنلاین
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: فریبکاری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۵۰۵۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ فرزندتان را به ربات آزمون دهنده تبدیل نکنید!
عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیدهای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگانگیر حس همدلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست؟
ما - والدین که فرزندانمان را مال خود و نه از خود میدانیم - با این فرشتگان معصوم کاری میکنیم که بیشباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و همدلی با گروگانگیران که برخی از مدارس ابتداییاند.
این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که با جان و جسم کودکانشان چون یک گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت همکاری را نشان میدهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع میشوند.
قبلاً مطلبی با عنوان " آموزش فرزند یا فرزند کشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد و مقایسه ای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ الی ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت می پذیرد که به نظر نویسنده فاجعه بار است و در گذر زمان باعث فرسودگی کودکان در بستر آموزش میشود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیلکرده اش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده بود و کودکی اش به تاراج رفته بود! چند نکته به اختصار در باب این پدیده عرض می کنم:
۱. اگر پدران سنت زده ما خطاب به معلمان می گفتند " گوشت فرزندم مال تو استخوان اش مال من " ؛ این روز ها خیلی از والدین مجوز شدیدتر از این برخوردها را به مدارس فرزندانشان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!
۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه) و غیره.
اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند! از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!
۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!
۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست!
۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد !
۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!
۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است!
پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش